دیگر از باریدن خسته شدم
دیگر از باریدن خسته شدم از کابوس هایی که جای خواب مرا دزدیده اند بی زارم به چشمان من نگاه نکن دیگر سوی دیدن ندارم راه زیاد است ولی راهی نیست چاره ای نیست تا خدا راهی نیست از پر پرواز بگو از همان پری که به اوج آسمانم برد حالیا دگر زمینی نیست آسمان سرای من است جولان گه عشق از زمین شما خسته ام برای سفر آماده و منتظر آخرین غروبم میروم اما نه شاید پریدم شاید پریدم به آن سوی روزگاران به سرزمین باران به جایی که طوفانش مثل نسیم شماست
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۴:۴۶ ب.ظ توسط محمد
|
مرد بغض نمیکند...